سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه ی تنها
قالب وبلاگ

می گذرم از میان رهگذران مات

می نگرم در نگاه رهگذران کور

این همه اندوه در وجودم و من لال

این همه غوغاست در کنارم و من دور

 

دیگر در قلب من نه عشق نه احساس دیگر

در جان من نه شور نه فریاد

دشتم اما در او نه ناله مجنون

کوهم اما در او نه تیشه فرهاد

 

هیچ نه انگیزهای که هیچم پوچم

هیچ نه اندیشه ای که سنگم چوبم

همسفر قصه های تلخ غریبم

رهگذر کوچه های تنگ غروبم

 

آن همه خورشید ها که در من می سوخت

چشمه اندوه شد زچشمه اندوه شد زچشم ترم ریخت

کاخ امیدی که برده بودم تا ماه

آه که آوار غم شد وبه سرم ریخت

 

زرورق سر گشته ام که در دل امواج

هیچ نبیند نه ناخدا نه خدا را

موج ملالم که در سکوت و سیاهی

می کشم این جان از امید جدا را   


[ جمعه 89/4/11 ] [ 6:1 عصر ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در آسمان خیال بالهایم را می گشایم هر چه از زمین و آدمهایش دورتر می شوم سبک و سبکتر میشوم.می خواهم دلم را هم باخودم ببرم نمی خواهم پیش این مردم خاکی بماند.هر چه از زمین دورتر می شوم گرمای وجود خورشید را بیشترحس میکنم و تنم داغتر می شود.می خواهم آنقدر پواز کنم تا به خورشید برسمکاش ابرها سد راهم نشوند من طاقت سنگینی ابرها را ندارم هنوز خیلی مانده بخورشید برسم می خواهم آنقدر به او نزدیک شوم تا از گرمای وجودش بسوزم من عاشق سوختنم.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 256154